این فیلم نشون میده چطور تروما های حل نشده و عدم بلوغ عاطفی و حس انتقام جویی و بیشتر از همه عدم توجه به احساسات دیگران روی هم رفته باعث فاجعه میشه. بزرگترین عامل این فاجعه پدر خانواده بود که با عدم توجه به احساسات بچه ها و احترام به سوگواریشون سریع یه آدمی رو بهشون تحمیل کرد که ذره ای احترام و حتی نفرت داشتن بهش و بدتر از همه اینا تنها گذاشتن این زن با تروماهای حل نشده و بچه هایی که نفرت دارن ازش با یه اصلحه پر توی یه خونه دور افتاده برای چند روز بود و بچه ها هم که هنوز به بلوغ عاطفی و درک متقابل نرسیده بودن تنها کاری که به ذهنشون اومد انتقام گرفتن وحشتناکشون بود که البته بنظرم کاری که سرشون اومد در عوض کارشون حقشون بود چون اونا میدونستن که این زن مشکلات و تروماهای حل نشده داره و اونو وحشتناک ترسوندنش و بدتر از همه سگش رو کشتن و قرص هاش که بهش نیاز ضروری داشت رو قایم کردن از همه اینا میشد به راحتی جلوگیری کرد اگه مرد خانواده یک مقدار بیشتر محتاط بود و به احساسات بچه ها بیشتر اهمیت میداد و احترام می‌گذاشت